باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

بی خوابی دخملم

 دیروز دختر خاله هام شیرین و نسرین اومدن خونمون و نزدیک دو ساعتی مهمونمون بودن  و دوتا نی نی ناز داشتن اولش که اومدن پرنیا خواب بود و تو همش میخواستی بیدارش کنی رفتی بغلش وکلی نازش کردی یهو دیدی پستونک داره همش دولا میشدی تا پستونک پرنیا رو بخوری تا اینکه  من پستونک خودت رو اوردم ولی بازم دوست داشتی پستونک پرنیا رو بخوریبلا خره  قایمش کردیم  کلی با  بچه ها بازی کردی شب خونه مامانی رفتیم وساعت 12 شب اومدیم خونه و شما تو راه  خوابت برد خیلی اروم لباست رو عوض کردم  ولی بیدار شدی دیگه خوابت نمیبرد بعد از کلی کلنجار خوابیدی ساعت 4 صبح بیدار شدی و اصلا خوابت نمیاومد من خیلی خوابم...
29 دی 1391

بابایی اومد

دختر گل من بابایی سه شنبه شب اومد و منو عمو حسین شوهر خاله زهرا رفتیم فرودگاه وطبق معمول شما رو گذاشتیم  پیش مامان اشرف وقتی رسیدیم خونه مامانی و عمو کیوان هم خونمون بودن وشما بغل عمو بودی همین که بابایی رو دیدی بلند گفتی هههههههههههههههه همه کلی خندیدیم با تعجب بابایی رو نگاه میکردی و همش بغلش بودی  و حواست بود جایی نره جالبه  اصلا غریبی نکردی بابایی از کربلا یه اسباب بازی مرغ اورده  که تند تند تخم میزاره خیلی دوستش داری البته فعلا!!!!! ببخشید تو اون لحظه نتوستم عکس بندازم این عکسم قبلا انداختم عاشق این هستی که بری اینجا بشینی       ...
28 دی 1391

بدون عنوان

دختر قشنگم این یه هفته ایی که بابایی نبود خیلی به جفتمون سخت گذشت   هر بار میگم علی کو زود میری جلو در هر بار صدای آسانسور میاد کلی ذوق میکنی فکر میکنی الان علی میاد دیروز بردمت دکتر طباطبایی خدا رو شکر خیلی سرفه هات بهتر شده ودکتر هم راضی بود و فقط یک  اسپری تجویز کرد وگفت بعد از دوماه دوباره ببرمت ایشالا بابایی فردا میاد خیلی دوست دارم ببینم بعد از یک هفته با دیدن علی چیکار میکنی ولی  به خاطر آلودگی هوا فرودگاه نمی برمت و اگه تونستم حتما عکس میندازم     ...
25 دی 1391

بازم اتلیه سها

دختر گلم شهرویر ماه که بردمت اتلیه قرار شد دیگه نبرمت وفقط سالی یکبار برای روز تولدت بریم وعکس بندازیم ماه پیش بود که خاله هدی از اتلیه سها زنگ زد وجویای حالمون شد وگفت باران برای روز تولدش نمیاری منم گفتم فکر نکنم حالا حالا ها بیام شبش به بابایی گفتم گفت میریم برای روز تولدش یه  اتلیه معمولی وعکس میندازیم ولی نمیدونم هر چقدر فکر کردم دیدم اصلا نمیشه  اتلیه غیر از اتلیه کودک برویم این شد که دوباره وقت گرفتم ورفتیم که برای تولدت با بابایی یه عکس دونفره بندازید ولی خیلی دکورهای خوشگلی اورده بودن ما هم مجبور شدیم کلی عکس های خوشگل بندازیم خلاصه میدونم دوباره همه میگن چقدر زود بردیش بزار یکمی تغیر کنه بعد ببر &nb...
20 دی 1391

تشکر از دوستان

سلام دوستان خوبم باران در مسابقه آتلیه سها به لطف شما با 1219 امتیاز نفر دوم شد ومن خیلی خوشحالم چون به بهونه این مسابقه کلیییییییییییییییی دوستان جدید به دوستانم اضافه شد فقط میخوام از همه دوستان معذرت خواهی کنم چون تعداد نظرات خیلی زیاد بود من نتوستم همشون تایید کنم و ایشالا به زودی همه رو تایید میکنم در ضمن خیلی ها لطف کردن وباران رو لینک کردن ومنم قول میدم همه اونهایی که تقاضا لینک شدن داشتن لینک کنم ودر اخر  از همه اونهایی که به باران رای دادن تشکر میکنم و دوستشون دارم تعجب باران ار آمار بازدید کننده ها و نظرات   ...
20 دی 1391

آرزوی بابایی

باران من امروز بابایی به آرزوش رسید آرزو بابایی رفتن به کربلا بود وچند باری میخواست بره و لی من نمیزاشتم ولی این بار دعوت امام حسین باعث شد من نتونم کاری کنم و بابایی رفت امروز از صبح زود که بابایی رفت بد جوری دلم گرفته ... دختر گلم هر بار میگم بابایی کو سریع ایفون رو نگاه میکنی و گوشی تلفنو میگیری دستت و همش میگی عیییییییییییییییی عیییییییییییییییییییی یعنی علی امروز عصری بیرون بودم و تو رو پیش مامان اشرف گذاشتم مامان گفت همش عیییییییی عییییی گفتی تا اینکه خوابت برد  علی عزیزم وباران جونم عاشقونه دوستتون دارم       ...
19 دی 1391

باران در مسابقه سوگواره محرم

مسابقه سوگواره محرم سلام دوستای گلم من باران مظفری هستم لطفا به سایت زیر بروید و به من امتیاز 5 رو بدین   یادتون نره ها ااااا     http://soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=5     فقط تا 20 دی مهلت داره عجله کنین   اگر قبلا به کودکی دیگر رای داده اید باز هم میتونین به باران رای بدین   منتظر کمک همتون هستم    فقط تا ١٢ امشب دوستتون دارمممممممممم   ...
19 دی 1391

ولنتاین

ولنتاین چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ . . . دادن یک خرس کوچک لوس به یک خرس گنده لوس
16 دی 1391

تهران این روزا...

واقعا از ته دلم میگم خوش به حال همه اونهایی که خارج از تهران زندگی میکنن د ختر گلم این روزا خیلی هوا آلوده هست  هر چند روز یکبار مدارس و مراکز دولتی تعیطل میشه دلم خیلی به حال شما کوچولو میسوزه زمان مدرسه ما فقط برای روزهایی که  برف زیاد میامد تعطیل میشدیم وروزی که تعطیل بودیم از صبح زود میرفتیم برف بازی و درست کردن آدم برفی... و لی اگه الان برف هم بیاد که نمیاد مامانا میترسن بچه هاشون رو ببرن بیرون من که این روزا اصلا جرات نمیکنیم شما رو بیرون بیاریم مخصوصا با سرفه هایی که میکنی همه دکترا میگن از آلودگیه به امید آسمان آبی   ...
16 دی 1391

خواب

باران عسلم دیروز مشغول تمیز کردن خونه بودم وشما هم با روروک بازی میکردی من ظرف میشستم وهر بار میگفتم باران و برمیگشتی میگفتی دالیییییییییییییییییییی آخرین بار هرچقدر گفتم باران باران دیدم صدایی نمیدی هول اومدم بیرون واین صحنه رو دیدم قربونت برم که اینقدر خوشگل و آروم میخوابی ...
15 دی 1391